درد دلِ ملوکانه

گفتن ندارد که ملوک، سنگ‌صبور و انیس‌درد ندارند. عوض آن‌که ارشد اولادشان، به فکر آب‌ترتب موقع احتضارشان باشد، سودای تخت و تاج با ایشان چنان می‌کند که حتی به ملک‌الموت هم رضایت نمی‌دهند، خودشان به زهر فرنگی یا دشنه‌ی روسی دست‌ به‌کار می‌شوند!

از آن‌طرف علی‌الدوام باید حساب خوش و بش با عمله‌ی خلوت یا حتی سر و صدای خلوت‌گاه را داشته‌باشیم که یک وقت چو نیاندازند؛ که قلم تاریخ به‌دست دشمنان ماست و بوق تبلیغات هم علیه‌مان.

ذات ربوبی شاهد است که ما عند الخروج از تبریز به قصد جلوس بر تخت مرمر، بر مخیله‌‌مان هم خطور نمی‌کرد این‌طور خون به جگر می‌شویم. در این ایام حتی کباب بره هم مزه‌ی عهد ماضی را نمی‌دهد! همان یک قلم، سفر فرنگ کافی بود که اندرونی‌مان را مشوش کند، دست آخر هم همین خاطر ِ عاطر ِ مشوش کار دستمان داد در فقره‌ی حمام‌خانه‌ی کاشان.

این‌ها را مکتوب آوردیم که متاخرین در مملکت‌داری موجّه نشوند با ادعای ندانستن. گفتیم که بدانید. مصطفی‌خان هم از صبح زخمه‌ی تار که می‌زند، مکرر می‌خواند: «به درویشی قناعت کن که سلطانی خطر دارد!»