حکایت موجیه

مرقومه‌ی مشرفه‌ی شما دیروز واصل شد؛ هوای لا به لای اوراق و عطر تبریز و دست‌خط شما، نگذاشت به یکی دو بار خواندن، بسنده کنیم؛ از دیروز نزدیک غروب دائم‌الذکر شده‌ایم به نجوای کلمات نامه‌تان.

خاقان جم‌اقتدار این ایام، حال و روزش عین موج از دریا بریده‌است، برده‌ی قضای بی‌پیر و سیلی‌خور روزگار قدار؛ الا آن زمان که با خاطره‌تان تنها می‌شود. دعا کنید پیش از آن‌که احوالمان بشود عاقبت ظلمه‌ی عصر حضرت خاتم، فصل به نیمه بیاید و قبل برف‌گیر شدن عالی‌قاپو، تبریز باشیم.

محض اقرار می‌نویسیم، شرف المکان بالمکین؛ تبریز بهانه‌است.