درد دلِ ملوکانه

گفتن ندارد که ملوک، سنگ‌صبور و انیس‌درد ندارند. عوض آن‌که ارشد اولادشان، به فکر آب‌ترتب موقع احتضارشان باشد، سودای تخت و تاج با ایشان چنان می‌کند که حتی به ملک‌الموت هم رضایت نمی‌دهند، خودشان به زهر فرنگی یا دشنه‌ی روسی دست‌ به‌کار می‌شوند!

از آن‌طرف علی‌الدوام باید حساب خوش و بش با عمله‌ی خلوت یا حتی سر و صدای خلوت‌گاه را داشته‌باشیم که یک وقت چو نیاندازند؛ که قلم تاریخ به‌دست دشمنان ماست و بوق تبلیغات هم علیه‌مان.

ذات ربوبی شاهد است که ما عند الخروج از تبریز به قصد جلوس بر تخت مرمر، بر مخیله‌‌مان هم خطور نمی‌کرد این‌طور خون به جگر می‌شویم. در این ایام حتی کباب بره هم مزه‌ی عهد ماضی را نمی‌دهد! همان یک قلم، سفر فرنگ کافی بود که اندرونی‌مان را مشوش کند، دست آخر هم همین خاطر ِ عاطر ِ مشوش کار دستمان داد در فقره‌ی حمام‌خانه‌ی کاشان.

این‌ها را مکتوب آوردیم که متاخرین در مملکت‌داری موجّه نشوند با ادعای ندانستن. گفتیم که بدانید. مصطفی‌خان هم از صبح زخمه‌ی تار که می‌زند، مکرر می‌خواند: «به درویشی قناعت کن که سلطانی خطر دارد!»

3 پیام:

مائده ایمانی گفت...

می‌گم آقای شاه! حالا که حرف و حدیث پشت سر شما به قدر کفایت هست، کاری هم از دست‌تون برنمی‌آد. دست کم مابقی زندگی رو بدون دلهره حرف مردم سرکنید. ها؟

Anonymous گفت...

هدف جنابتان از انعكاس افاضات ملوكانه آنهم با پشتبند كنايه به ملوك خلف چيست

مجتبی گفت...

چرا این بلاگ آپ دیت نمی شه... هان؟؟؟؟ آخرین مطلب مال چهار ماه پیشه ها...

ارسال پیام