غرض آنکه حضرت ما نیز به موضع شاهِ شهید نشستهایم اما نه به سبب سوء قصد و زخم طپانچه که به اختیار و امتنان و به ناوک مژگان و خندهی شیرین وشهدِ گفتار.
عجالتاً آدم فرستادهایم اطلاع حاصل کند، طهران دست کیست الان؟
میز عصرانهی سلطان صاحبقران
سوای میراث سلطنت که چرک کف دست است و اسباب تعذیب و دردسر، چند باب دکان در تبریز از ماترک شاه پدر به ما رسیده، جملگی دوبَر اند ماشاالله. به قرار مسموع، آب باریکهی روز مبادایشان بودهاست. -نَـــوَّرَالله قبره-
پی نجوای اهل اندرون مصمم شدیم به تخریب آنها و بنای یک فقره منارهی تجاری. اجالتاً چند روزی است آوارهی بلدیه و مجلس مشورتی شهرایم، پی اخذ تراکم و پروانهجات و دیگر ِ از ملزومات ساخت و ساز.
تکرار لفظ است و تقریری که همهمان از بریم؛ همینقدر بگوییم که عند الخروج برای دفتر تکریم اربابرجوعشان نوشتیم «خوشاقبال باشید، کارتان به صاحبقرانیه نیافتد که علیالاطلاق شکر فرنگی را به غایت ماکول خواهید دانست» به گلوله اگر «شاهِ شهید» نشویم، حکماً این «منشور اخلاقی»شان دقمرگمان میکند.
آخر درست ملتفت نشدیم شاهی ما عیب و علتی دارد یا خاک این ملک نخبهکش است که ما در بنای ۱۰ سقف ماندهایم و شیخ خلیفه بن آل البطن ستون عرش هوا کردهاست این هوا!
Blog Design by Gisele Jaquenod