سوای میراث سلطنت که چرک کف دست است و اسباب تعذیب و دردسر، چند باب دکان در تبریز از ماترک شاه پدر به ما رسیده، جملگی دوبَر اند ماشاالله. به قرار مسموع، آب باریکهی روز مبادایشان بودهاست. -نَـــوَّرَالله قبره-
پی نجوای اهل اندرون مصمم شدیم به تخریب آنها و بنای یک فقره منارهی تجاری. اجالتاً چند روزی است آوارهی بلدیه و مجلس مشورتی شهرایم، پی اخذ تراکم و پروانهجات و دیگر ِ از ملزومات ساخت و ساز.
تکرار لفظ است و تقریری که همهمان از بریم؛ همینقدر بگوییم که عند الخروج برای دفتر تکریم اربابرجوعشان نوشتیم «خوشاقبال باشید، کارتان به صاحبقرانیه نیافتد که علیالاطلاق شکر فرنگی را به غایت ماکول خواهید دانست» به گلوله اگر «شاهِ شهید» نشویم، حکماً این «منشور اخلاقی»شان دقمرگمان میکند.
آخر درست ملتفت نشدیم شاهی ما عیب و علتی دارد یا خاک این ملک نخبهکش است که ما در بنای ۱۰ سقف ماندهایم و شیخ خلیفه بن آل البطن ستون عرش هوا کردهاست این هوا!
یک پیام:
عرض ملوکانه رسانیم که بر طبق فتاوا حرام باشد ملک میراثی که انحصار وراثت نشده نوساز گردد.
الحال ما که از اقربا هستیم راضی به دیون شما در آن عالم نمی باشیم و این تقریر نه از باب مالخواهی رعیت که از باب جان نثاری رعایای ملوکانه برای نرسیدن خال گزندی بر ابروی همایونی به عرض السلطان بن صاحب قرانیه رسید
شانتان هم اجل بر سوسمارخوارهای بلاد دیه است که بر آنان رشک برید
ارسال پیام